تحولات ذهنی مهم ترین تحولات دوران بلوغ است. 
 

پیش سخن

از خصایص دوران نوجوانی و مرحله ی قبل از بلوغ: رشد ذهنی، ازدیاد هوش و تفکر و تعقل است. در این مرحله کنجکاوی های او افزایش یافته و به تدریج چراجویی ها در او رشد و توسعه می یابند و این خود سببی برای بررسی ها و داوری های جدید است.
 
از نظر پیاژه، سنین ۱۲-۱۱ سالگی دورهی عملیات صوری است و کودک به تدریج به حل مسائل و عملیات منطقی می پردازد و هوش او دارای جنبه ی انتزاعی می شود. آشنایی با علوم ریاضی، توان تحلیل منطقی، فهم روابط انتزاعی، بروز علائق و استعدادهای خاص و... در این دوره پایه گذاری شده و بعدها نمو پیدا می کنند. او به تدریج اهل استدلال و داوری می شود و در برابر آنچه که در دوروبرش میگذرد، حساس شده و به قضاوت می پردازد.
 

دامنه ی آن

اگر ذهن را در برگیرنده ی ابعادی چون هوش، کنجکاوی، چراجویی، تفکر، تعقل، حافظه، دقت، تخیل و تصور و... بدانیم باید متذکر شویم که دوران قبل از بلوغ، دوران تحول در همه ی این جوانب و ابعاد است و ما با رعایت اختصار به قسمت هایی از آن اشاره می کنیم:
 
الف) در هوش و کنجکاوی
هوش را "دانایی خام" معرفی کرده اند؛ سرمایه ای که خداوند به هر انسان از همان بدو تولد عنایت می کند. باور روان شناسان این است که نمره ی هرش در افراد تقریبا ثابت است. اگرچه به تناسب سن در همان مرز رشد می یابد.
 
عده ای از روان شناسان اوج هوشمندی را براساس تست هایی که طراحی کرده اند (تست بینه)، ۱۴ سالگی و عده ای دیگر براساس تست خود (ترمن) ۱۶ سالگی. نیز مدعی شده اند که پس از این سنین، بر نمره ی هوش آدمی اضافه نمی شود جز به میزانی اندک، آن هم در سایه ی تجربه ها، تمرین ها و ممارست ها و حتی شرایط فرهنگی و محیطی خاص.
 
و بدین سان نوجوان در آستانه ی حرکت به سوی رشد هوش است تا به میزان نهایی آن دست یابد و پس از این مرحله، سخن از هوش عملی یا عقل است که باید بر دامنه ی آن افزوده گردد و این سن در واقع سکوی پرش است برای رسیدن به اوج مقدر خود.
 
کنجکاوی هایی که در ابتدای طفولیت در افراد وجود داشت اینک در منتهای اوج خویش است و او به هر چیز می نگرد و به سوی هر چیز سر می کشد تا از آن سردر می آورد، و این امر گاهی ممکن است تا مرز فضولی و دخالت ها به پیش رود، در این صورت نوجوان قطعا باید تربیت یابد و جهت پیدا کند، تا از عوارض مربوط به این سن دور بماند.
 
نوجوان در پی کشف امور و سردرآوردن از زیر و بم آن، تنها به کنجکاوی قناعت نمی کند بلکه به چراجویی نیز می پردازد. در برابر هر جریانی از خود می پرسد چرا؟ آنگاه همه ی تلاش و سرمایه گذاری ذهنی او، در خط یافتن پاسخ به این سئوال قرار می گیرد. چرا پرنده پرواز می کند؟ چرا او نمی تواند بپرد؟ چرا پدر و مادر در کنار هم می خوابند؟ چرا و..؟
 
ب) در جنبه ی فکری
اساس تفکر، ایجاد اتصال بین مهره های ذهنی است که فرد در طول مدت زندگی آنها را برای خود گرد آورده است. ما از آغاز دوران کودکی در پی شکار اطلاعات بوده ایم و دانایی درباره ی هر امری، یا مسئله ای یک مهره ی ذهنی برای ما در قالب یک لغت پدید آورده است. نوجوان اینک در ذهن خود هزاران مهره از این قبیل دارد و از حدود ۱۲-۱۱ سالگی تفکر او وارد حیات ذهنی صوری (رسمی) می شود و تجربه ها و تمرین های گذشته و آگاهی های قبلی، او را وا می دارند که با در کنار هم نهادن این مهره ها و ایجاد ارتباط بین آنها به ساده ترین راه حل برسد. مثلا رابطه ی بین آب و آتش، رابطه ی بین پرخوری و دل درد و... را در یابد.
 
در این مرحله، در افکار و عقاید و ایده آل های او تغییرات کلی حاصل می گردد به طوری که سعی دارد به چیزهای نو و جدیدی برسد که قبل از آنها برداشت دیگری داشته است.[1] فکر و اندیشه ی او که قبلا جنبه ی انضمامی داشت اینک در آستانه ی انتزاعی شدن است و حال می تواند در باره ی مسئله ای خاص بیندیشد و در محدوده ی درک و فهم خود به قضاوت هایی بپردازد.
 
او را توان تعمیم درباره ی مسئله ی ویژه حاصل می شود و می تواند از فرض ها به استنتاج هایی هر چند محدود و کم دامنه دست یابد. اندک اندک افکار او متوجه رمز و راز آفرینش خود می شود که آن، مقدمه و مدخلی است برای دست یابی به فلسفه ی حیات و چرا زیستن و چگونه زیستن. او اهل منطق شده و وارد دنیایی جدید از بحث و نقد و استدلال و استنتاج می شود.
 
هوش عملی او در سطح نسبتا قابل قبولی است. از نیک و بد امور، و زشتی و زیبایی آن آگاهی نسبی دارد. تفکر او هم مددکار خوبی در پیوستن مهره های مختلف دانایی به یکدیگر است. زمینه های امر و نهی مذهبی نیز در او قدرت و قوت دارند و بیداری احساس مذهبی نیز برای او، کمک کاری مؤثر در جهت سوق دادن او به سوی تقوا و خود کنترلی است.
 
پس او می تواند تعقل کند و در برابر امور و جریانات ترمز نماید و ما را از عقل جزء این انتظاری نیست که نیک و بد را تمییز دهد و آدمی را به توقف در برابر امور ناپسند و پیشروی به سوی امور معروف و مورد تأکید عقل و دین به پیش براند.
 
عقل او دارای کفایت و کمال نیست ولی دارای حرکتی به سوی کمال است. عقل او اغلب دارای جنبه ی حسی است و به تدریج به عقل واقعی تبدیل می گردد و او از این ابزار برای پیشرفت در زمینه های مذهبی، اخلاقی و اجتماعی استفاده می کند.
 
او همچنان با استفاده از توان عقلی قضاوت می کند ولی قضاوت او قضاوتی کامل و بی طرفانه نیست، بلکه در مواردی بسیار سرسری، شتاب زده، و همراه با احساس و نیز حب و بغض است. ولی او به نظر خود در این طریق راه درست را طی می کند.
 
قدرت عقلانی او در مرزی است که با مختصر وسوسه ای می توان او را به سوی خود کشاند، با گریه ای و خنده ای، با عرضه ی محبت و یا خشمی می توان رأی او را به نفع خود و دیگران تغییر داد. به همین دلیل از نظر اسلامی نیز رأی و شهادت او در دادگاه پذیرفته نمی شود. (تا آنگاه که به سن عقلی قابل معقول برسد).

نویسنده: علی قانمی امیری

پی نوشت: 
[1] . روان شناسی کودک، ترجمه ی مشتق، ص 11.

منبع: کتاب «دنیای بلوغ»